داستان خسروشیرین ونقش فرهادقسمت سوم
دهـکــده ادبـیــات پـاســارگــاد
به وبلاگ خودتون خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی را سپری کنید
شیرین پس از طی مسافت طولانی به مدائن رسید ؛ اما اثری از خسرو نبود . کنیزان ، او را در کاخ جای داده و آنچنان که خسرو سفارش کرده بود در پذیرایی از او می کوشیدند . شیرین که از رفتن خسرو به اران آگاه شد ، بسیار حسرت خورد . رقیبان به واسطه ‌ی حسادتی که نسبت به شیرین داشتند ، او را در کوهستانی بد آب و هوا مسکن دادند و شیرین در این مدت تنها با غم عشق خسرو زندگی می کرد . از سوی دیگر تقدیر نیز خسرو را در کاخی مقیم کرده بود که روزگاری شیرین در آن می خرامید و صدای دل انگیزش در فضای آن می پیچید . اما دیگر نه از صدای گام ‌های شیرین خبری بود و نه از نوای سحرانگیزش . شاپور خسرو را از رفتن شیرین به مدائن آگاه می کند و از شاه دستور می گیرد که به مدائن رفته و شیرین را با خود نزد خسرو بیاورد . شاپور این بار نیز به فرمان خسرو گردن می نهد و شیرین را در حالی که در آن کوهستان بد آب و هوا به سر می برد ، نزد خسرو به اران آورد . هنوز شیرین به درگاه نرسیده که خبر مرگ هرمز کام او را تلخ می کند . به دنبال شنیدن این خبر ، شاه جوان عزم مدائن می کند تا به جای پدر بر تخت سلطنت تکیه زند . دگر باره شیرین قدم در قصر می نهد به امید اینکه روی دلداده ‌ی خود را ببیند ؛ اما باز هم ناامید می شود . در حالی که خسرو در ایران به پادشاهی رسیده بود ، بهرام چوبین علیه او قیام می کند و با تهمت پدرکشی ، بزرگان قوم را نیز بر ضد خسرو تحریک می نماید . خسرو نیز که همه چیز را از دست رفته می یابد ، جان خود را برداشته و به سوی موقان می گریزد . در میان همین گریزها و نابسامانی ‌ها ، روزی که با یاران خود به شکار رفته بود ، ناگهان چشمش بر شیرین افتاد که او نیز به قصد شکار از کاخ بیرون آمده بود . دو دلداده پس از مدت ‌ها دوری ، سرانجام یکدیگر را دیدند در حالی که خسرو تاج و تخت شاهی را از دست داده بود . خسرو به دعوت شیرین قدم در کاخ مهین بانو گزارد . مهین بانو که از عشق این دو و سرگذشت شیرین با خوبرویان حرمسرایش آگاهی داشت ، از شیرین خواست که تنها در مقابل عهد و کابین خود را در اختیار خسرو نهد و هرگز با او در خلوت سخن نگوید . شیرین نیز بر انجام این خواسته سوگند خورد . خسرو و شیرین بارها در بزم و شکار در کنار هم بودند ؛ اما خسرو هیچ گاه نتوانست به کام خود برسد . سرانجام پس از اظهار نیاز های بسیار از سوی خسرو و ناز از سوی شیرین ، ‌خسرو دل از معشوقه ‌ی خود برداشت و عزم روم کرد . در آنجا مریم ، دختر پادشاه روم را به همسری برگزید و بعد از مدتی نیز با سپاهی از رومیان به ایران لشکر کشید و تاج و تخت سلطنت را بازپس گرفت . اما در عین داشتن همه ‌ی نعمت ‌های دنیایی ، از دوری شیرین در غم و اندوه بود . شیرین نیز در فراق روی معشوق در تب و تاب و بیقراری بود . مهین بانو در بستر مرگ ، برادرزاده ی خود را به صبر و شکیبایی وصیت می کند زیرا تجربه به او نشان داده که غم و شادی در جهان ناپایدار است و به هیچ یک نباید دل بست. پس از مرگ مهین بانو ، شیرین بر تخت سلطنت نشست و عدل و داد را در سراسر ملک خود پر کند . اما همچنان از دوری خسرو ، ناآرام بود . پادشاهی را به یکی از بزرگان درگاهش سپرد و به سوی مدائن رهسپار شد . در همان هنگام که روزگار نیک بختی خسرو در اوج بود ، خبر مرگ بهرام چوبین را شنید . سه روز به رسم سوگواری ، دست از طرب و نشاط برداشت و در روز چهارم به مجلس بزم نشست و به امید اینکه نوا های باربد ، درد دوری شیرین را در وجودش درمان کند ، او را طلب کرد . باربد نیز سی لحن خوش آواز را از میان لحن‌ های خود انتخاب کرد و نواخت . خسرو نیز در ازای هر نو ، بخششی شاهانه نسبت به باربد روا داشت . آن شب پس از آن که خسرو به شبستان رفت ، عشق شیرین در دلش تازه شده بود . با خواهش و التماس از مریم خواست تا شیرین را به حرمسرای خود آورد ؛ اما با پاسخی درشت از سوی مریم مواجه شد . خسرو که دیگر نمی توانست عشق سرکش خود را مهار کند ، ‌شاپور را به طلب شیرین می فرستد . اما شیرین با تندی شاپور را از درگاه خود به سوی خسرو روانه کرد

نظرات شما عزیزان:

شیرین
ساعت17:57---30 دی 1391
سلام ... پس بگو من چرا اینقدر سیاه بختم آخه اسمم رو از همچین آدم بدشانسی گرفتن
پاسخ:سلام شیرینم خدا نکنه سیاه بخت باشی نفسم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب