ﺭﻭﺯﯼﭘﺪﺭﯼﺩﺳﺖﺧﻮﺩﺭﺍﺭﻭﯼﺷﺎﻧﻪ ﭘﺴﺮﺧﻮﺩﮔﺬﺍﺷﺖﻭﮔﻔﺖﻣﻦﻗﻮﯾﺘﺮﻡ ﯾﺎ ﺗﻮ؟ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ. ﭘﺪﺭﺟﺎﺧﻮﺭﺩﻩﻭﺩﻭﺑﺎﺭﻩﭘﺮﺳﯿﺪﻣﻦ ﻗﻮﯾﺘﺮﻡ ﯾﺎ ﺗﻮ؟ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ. ﭘﺪﺭﺑﻐﺾﮐﺮﺩﻭﺩﻭﺑﺎﺭﻩﭘﺮﺳﯿﺪﻣﻦ ﻗﻮﯾﺘﺮﻡ ﯾﺎ ﺗﻮ؟ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ. ﭘﺪﺭﺍﺯﺟﺎﺑﻠﻨﺪﺷﺪﭼﻨﺪﻗﺪﻡﺑﺎﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽﻭ ﺍﺷﮏﺍﺯﭘﺴﺮﺵﺩﻭﺭﺷﺪﻭﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪﻣﻦﻗﻮﯾﺘﺮﻡﯾﺎﺗﻮ؟ﭘﺴﺮﮔﻔﺖ ﺗﻮ... ﭘﺪﺭﮔﻔﺖ ﭼﻮﻥ ﻣﻦﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻡ ﮔﻔﺘﯽ ﻣﻦ ﻗﻮﯾﺘﺮﻡ ؟ ﭘﺴﺮﮔﻔﺖﻧﻪﺁﻥﺳﻪﺑﺎﺭﯼﮐﻪﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦﺍﺯﺗﻮﻗﻮﯾﺘﺮﻡﭼﻮﻥﺩﺳﺘﺖﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪﺍﻡﺑﻮﺩﭘﺸﺘﻢﺑﻪﮐﻮﻫﯽﻣﺜﻞﺗﻮ ﮔﺮﻡﺑﻮﺩﺍﻣﺎﻭﻗﺘﯽﺩﺳﺘﺖﺭﺍﺑﺮﺩﺍﺷﺘﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺘﻢ. . .
ارسال توسط نــاهـــــیــد
داستان زیر داستان یک سگ هست که میتونه روی آب راه بره اگر دوست داشتید این داستانک رو دنبال کنید بفرمایید به ادامه مطلب بروید لطفا نظر فراموش نشه با تشکر
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﭼﺮﺍﺑﺮﺧﻼﻑﺿﺮﯾﺢﻭﻣﺮﻗﺪﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ؛ﺿﺮﯾﺢﻣﺮﻗﺪﻣﻄﻬﺮﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ (ﻉ)ﺷﺶ ﮔﻮﺷﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭﺍﯾﻦﺑﺎﺭﻩﺭﻭﺍﯾﺖﻫﺎﯼﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ ﻭﺟﻮﺩﺩﺍﺭﺩ.ﺍﻣﺎﻣﺠﻤﻮﻉﺍﯾﻦﺭﻭﺍﯾﺖﻫﺎ ﻭﺁﻥﭼﻪﻧﺰﺩﯾﮏﺗﺮﺑﻪﻣﻨﻄﻖﺑﻪﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﺪ،ﺁﻥﭼﯿﺰﯼﺍﺳﺖﮐﻪﺷﯿﺦ ﻣﻔﯿﺪ(ﺭﻩ)ﺩﺭﮐﺘﺎﺏ»ﺍﻻﺭﺷﺎﺩﺍﺕ«ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭ ﺩﺭ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﺎﻡ ۱۷ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺷﻬﺪﺍﯼﺑﻨﯽﻫﺎﺷﻢﺩﺭﺭﻭﺯﻋﺎﺷﻮﺭﺍﺭﺍ ﺫﮐﺮﮐﺮﺩﻩﻭﻧﻮﺷﺘﻪﺍﺳﺖ»:ﺁﻧﺎﻥﭘﺎﯾﯿﻦ ﭘﺎﯼﺁﻥﺣﻀﺮﺕﺩﺭﯾﮏﻗﺒﺮﮔﻮﺩﯼ ﺑﺰﺭﮒﺩﻓﻦﺷﺪﻧﺪﻭﻫﯿﭻﺍﺛﺮﯼﺍﺯﻗﺒﺮ ﺁﻧﺎﻥﻧﯿﺴﺖﻭﻓﻘﻂﺯﺍﺋﺮﺍﻥﺑﺎﺍﺷﺎﺭﻩﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦﺩﺭ ﻃﺮﻑ ﭘﺎﯼﺍﻣﺎﻡ ـ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ـﺁﻧﺎﻥﺭﺍﺯﯾﺎﺭﺕﻣﯽﮐﻨﻨﺪﻭﻋﻠﯽﺑﻦ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦـﻋﻠﯿﻬﻢﺍﻟﺴّﻼﻡـﻋﻠﯽﺍﮐﺒﺮ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﺔ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺑﺮﺧﯽﮔﻔﺘﻪﺍﻧﺪ:ﻣﺤﻞﺩﻓﻦﻋﻠﯽﺍﮐﺒﺮ ﻧﺴﺒﺖﺑﻪﻗﺒﺮﺍﻣﺎﻡﺣﺴﯿﻦـﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ـ ﻧﺰﺩﯾﮏﺗﺮﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺍﺳﺖ«. ﺩﺭﺑﻌﻀﯽﺍﺯﺭﻭﺍﯾﺎﺕﺩﯾﮕﺮﺍﺯﺟﻤﻠﻪ ﮐﺘﺎﺏ»ﮐﺎﻣﻞﺍﻟﺰﯾﺎﺭﺍﺕ«ﺟﻌﻔﺮﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪﻗﻤﯽﻫﻢﺁﻣﺪﻩﺍﺳﺖ:»ﺍﻣﺎﻡ ﺳﺠﺎﺩـ(ﻋﻠﯿﻪﺍﻟﺴّﻼﻡـ)ﺑﺎﻗﺪﺭﺕ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻭﻭﻻﯾﺖ ﺑﻪﮐﺮﺑﻼﺁﻣﺪﻭﺑﻨﯽﺍﺳﺪﺭﺍ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥﯾﺎﻓﺖ،ﭼﻮﻥﮐﻪﻣﯿﺎﻥﺳﺮﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﻥﻫﺎ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼﺷﻨﺎﺧﺖﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ،ﺍﻣﺎﻡﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦـﻋﻠﯿﻪﺍﻟﺴّﻼﻡـﺍﺯﺗﺼﻤﯿﻢ ﺧﻮﺩﺑﺮﺍﯼﺩﻓﻦﺷﻬﯿﺪﺍﻥﺧﺒﺮﺩﺍﺩ،ﺁﻥ ﮔﺎﻩﺑﻪﺟﺎﻧﺐﺟﺴﻢﭘﺪﺭﺭﻓﺖ،ﺑﺎﻭﯼ ﻣﻌﺎﻧﻘﻪﮐﺮﺩﻭﺑﺎﺻﺪﺍﯼﺑﻠﻨﺪﮔﺮﯾﺴﺖ، ﺳﭙﺲﺑﻪﺳﻮﯾﯽﺭﻓﺖﻭﺑﺎﮐﻨﺎﺭﺯﺩﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼﮐﻤﯽﺧﺎﮎﻗﺒﺮﯼﺁﻣﺎﺩﻩ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ،ﺑﻪﺗﻨﻬﺎﯾﯽﭘﺪﺭﺭﺍﺩﺭﻗﺒﺮﮔﺬﺍﺷﺖﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:ﺑﺎﻣﻦﮐﺴﯽﻫﺴﺖﮐﻪﻣﺮﺍ ﮐﻤﮏﮐﻨﺪﻭﺑﻌﺪﺍﺯﻫﻤﻮﺍﺭﮐﺮﺩﻥﻗﺒﺮ، ﺭﻭﯼﺁﻥﻧﻮﺷﺖ< :ﻫﺬﺍﻗﺒﺮﺍﻟﺤﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﻟّﺬﯼ ﻗﺘﻠﻮﻩ ﻋﻄﺸﺎﻧﺎً ﻏﺮﯾﺒﺎً >؛ﺍﯾﻦﻗﺒﺮﺣﺴﯿﻦﺑﻦﻋﻠﯽﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ، ﺁﻥ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﻭ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﮐﺸﺘﻨﺪ. ﭘﺲﺍﺯﻓﺮﺍﻏﺖﺍﺯﺩﻓﻦﭘﺪﺭﺑﻪﺳﺮﺍﻍ ﻋﻤﻮﯾﺶﻋﺒﺎﺱ ـ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ـ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻥﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺭﺍﻧﯿﺰﺑﻪﺗﻨﻬﺎﯾﯽﺑﻪﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩ.ﺳﭙﺲﺑﻪﺑﻨﯽﺍﺳﺪﺩﺳﺘﻮﺭﺩﺍﺩﺗﺎ ﺩﻭﺣﻔﺮﻩﺁﻣﺎﺩﻩﮐﻨﻨﺪ،ﺩﺭﯾﮑﯽﺍﺯﺁﻧﻬﺎ ﺑﻨﯽﻫﺎﺷﻢﻭﺩﺭﺩﯾﮕﺮﯼﺳﺎﯾﺮﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﺭﺍﺑﻪﺧﺎﮎﺳﭙﺮﺩﻧﺪ،ﻧﺰﺩﯾﮏﺗﺮﯾﻦ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ـ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡ ـ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵﻋﻠﯽﺍﮐﺒﺮـﻋﻠﯿﻪﺍﻟﺴّﻼﻡـ ﺍﺳﺖ؛ﺍﻣﺎﻡﺻﺎﺩﻕـﻋﻠﯿﻪﺍﻟﺴّﻼﻡـﺩﺭ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭﻩﺑﻪﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪﺑﻦﺣﻤّﺎﺩﺑﺼﺮﯼ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩﺍﺳﺖ:ﺍﻣﺎﻡﺣﺴﯿﻦـﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴّﻼﻡـﺭﺍﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪﮐﺸﺘﻨﺪ،ﺑﺮﺍﻭ ﻣﯽﮔﺮﯾﺪﮐﺴﯽﮐﻪﺍﻭﺭﺍﺯﯾﺎﺭﺕﮐﻨﺪ ﻏﻤﮕﯿﻦﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﻭﺭﺍﺯﯾﺎﺭﺕﮐﻨﺪﺩﻟﺶﻣﯽﺳﻮﺯﺩﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﭘﺎﯾﺶ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﻨﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦﺑﻪﻧﻈﺮﻣﯽﺭﺳﺪﮔﻮﺷﻪﻫﺎﯼ ﺍﺿﺎﻓﯽﺿﺮﯾﺢﻣﻄﻬﺮﺍﻣﺎﻡﺣﺴﯿﻦ(ﻉ) ﻣﺤﻞﺩﻓﻦﭘﺴﺮﺑﺰﺭﮒﺍﯾﺸﺎﻥﯾﻌﻨﯽ ﺣﻀﺮﺕﻋﻠﯽﺍﮐﺒﺮ(ﻉ)ﺑﺎﺷﺪﻭﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦﻧﻮﺯﺍﺩﺷﺶﻣﺎﻫﻪﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦ(ﻉ)ﯾﻌﻨﯽﻋﻠﯽﺍﺻﻐﺮ(ﻉ)ﻧﯿﺰ ﺭﻭﯼﺳﯿﻨﻪﭘﯿﮑﺮ ﻣﻄﻬﺮﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ(ﻉ) ﺑﺎﺷﺪ.<<<<[ﻟﻄﻔﺎ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ.ﺑﺎ ﺗﺸﮑﺮ]>>>>
ارسال توسط نــاهـــــیــد
داستان کوتاه زیبا وخواندنی توهم برای خواندن این داستان زیبا بفرماید ادامه مطلب لطفا بعد از خواندن داستان و یا هر مطلب دیگری در این وبلاگ نظر فراموش نشه مرسی
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻮﺍﯼ ﻧﯿﻨﻮﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺴﯿﻦ)ﻉ(
ﺭﻭﯼ ﺩﻝ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﮐﺮﺑﻼ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺴﯿﻦ)ﻉ(
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ﺍﺯ ﺣﺮﯾﻢ ﮐﻌﺒﻪ ﺟﺪﺵ ﺑﻪ ﺍﺷﮑﯽ ﺷﺴﺖ ﺩﺳﺖ
ﻣﺮﻭﻩ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻧﻬﺎﺩ ﺍﻣﺎ ﺻﻔﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺴﯿﻦ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ﻣﯿﺒﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﺮﺑﻼ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻭ ﺩﻭ ﺫﺑﺢ ﻋﻈﯿﻢ
ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺣﺮﻣﺖ ﮐﻮﯼ ﻣﻨﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺴﯿﻦ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ﭘﯿﺶ ﺭﻭﺭﺍﻩ ﺩﯾﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﺎﻓﯿﺶ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﺷﮏ ﻭ ﺁﻩ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻗﻔﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺴﯿﻦ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ﺑﺴﮑﻪ ﻣﺤﻤﻠﻬﺎ ﺭﻭﺩ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺎ ﺷﺘﺎﺏ
ﮐﺲ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﯾﺎ ﻋﺰﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺴﯿﻦ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻋﺒﺎﺱ ﻏﻮﻏﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ/ﺭﺩ ﺩﻝ ﻫﺮ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻋﺒﺎﺱ ﻣﺎﻭﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻭﺩ ﺩﺭ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﻖ ﺣﺴﯿﻦ/ﺛﺒﺖ ﻧﺎﻣﺶ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﻋﺒﺎﺱ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﻫﻼﻝ ﻣﺎﻩ ﭼﺮﺍ ﻗﺎﻣﺘﺖ ﺧﻢ ﺍﺳﺖ ﺍﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﺎﻩ ﻣﺤﺮﻡ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای خواندن بقیه اس ام اس ها لطفا به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺍﺯ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺘﺎﻥ ﻏﺎﻓﻞ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ!(ﺷﮑﺴﭙﯿﺮ)
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»««»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺧﻠﻖ ﻭ ﺧﻮﯼ ﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»««»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺁﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺼﺮﻑ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﯿﻮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﻣﺎﻩ ، ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﻋﺴﻞ ﺷﺮﮐﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﮔﻞ ، ﻋﻄﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ ﻧﺘﯿﺠﻪ: ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ، ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺍﺳﺖ
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»««»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
ﺯﻧﻬﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﯼ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯼ
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»««»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺮ ﺩﺭ ﮔﺪﺍﻳﺖ ﻳﺎ ﺣﺴﻴﻦ/ﻣﻴﺰﻧﻢ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺻﺪﺍﻳﺖ ﻳﺎ ﺣﺴﻴﻦ ﺩﻝ ﺣﺮﻳﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ، ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻮﺩ/ﮐﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﮐﺮﺑﻼﻳﺖ ﻳﺎ ﺣﺴﻴﻦ ﺧﺎﻟﻖ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﻳﺎﺣﺴﻴﻦ/ﺍﻱ ﻗﺘﻴﻞ ﺩﺷﺖ ﻏﺮﺑﺖ ﻳﺎﺣﺴﻴﻦ ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ﺑﯿﺎ ﺩﺭ ﮐﺸﺘﯽ ﻧﺠﺎﺕ ﺣﺴﯿﻦ(ﻉ)ﺍﮔﺮ ﺳﺎﺣﻞ ﻃﻠﺒﯽ/ﺑﻪ ﭼﺮﺍﻍ ﻫﺪﺍﯾﺘﺶ ﺭﻩ ﺑﺮﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻨﺰﻝ ﻃﻠﺒﯽ ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻪ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎ ﮔﻞ ﺑﺰﻧﻴﺪ/ﺍﺯ ﺍﺷﻚ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﮔﺎﻩ ﺍﻭ ﭘﻞ ﺑﺰﻧﻴﺪ ﮔﻮﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪﻳﺪ/ﺑﺮ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﻞ ﺑﺰﻧﻴﺪ ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﻗﻠﺒﻬﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﺭﺍﻣﺶ، ﺩﺳﺘﻬﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺣﻚ ﻛﺮﺩﻥ ﻋﺸﻖ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺳﻴﻨﻪ، ﻋﻘﻞ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺟﻨﻮﻥ، ﻧﻔﺲ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﺁﺭﻱ"ﻣﺤﺮﻡ"ﻣﻲ ﺁﻳﺪ... ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺸﺘﯽ ﻧﺠﺎﺕ ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ ، ﺍﺣﺘﯿﺎﺟﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮑﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺴﯿﻦ(ﻉ)ﺭﯾﺨﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ... ﺍﯾﺎﻡ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﺳﯿﺪ ﻭ ﺳﺎﻻﺭ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺑﺎﺩ ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺣﺮﺹ ﻭ ﻃﻤﻊ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﺍﺑﺖ ﻧﮑﻨﺪ/ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺑﺖ ﻧﮑﻨﺪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﻡ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ/ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺟﻮﺍﺑﺖ ﻧﮑﻨﺪ ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﻰ ﺣﺴﻴﻦ ﻏﻮﻏﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ/ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺑﻰ ﺣﺴﻴﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺣﺴﻴﻨﻰ ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺤﺸﺮ ﻧﮕﻮﻳﻨﺪ/ ﭼﺮﺍ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺍﺕ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﻧﺪﺍﺭﺩ ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺑﻴﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻗﻨﺎﺭﻱ ﺯ ﺷﻮﻕ ﻣﻲ ﻟﺮﺯﺩ ﻧﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻳﻠﺪﺍ ﺑﻬﺎﺭ ﺁﻣﺪﻧﻲ ﺍﺳﺖ _@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ ﻫﻤﻪً ﺷﺐ ﻫﺎﻱ ﻏﻢ ﺁﺑﺴﺘﻦ ﺭﻭﺯ ﻃﺮﺏ ﺍﺳﺖ ﻳﻮﺳﻒ ﺭﻭﺯ ﺯ ﭼﺎﻩ ﺷﺐ ﻳﻠﺪﺍ ﺁﻳﺪ _@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺷﺐ ﻳﻠﺪﺍﻱ ﻣﻦ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ.... ﻧﻪ ﺳﺮﺧﻲ ﺍﻧﺎﺭ ﻧﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭘﺴﺘﻪ ﻧﻪ ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﻫﻨﺪﻭﺍﻧﻪ..... ﺑﯽ ﺗﻮ ﯾﻠﺪﺍ ﺯﺟﺮ ﺁﻭﺭ ﺗﺮﯾﻦ ﺷﺐ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ﺑﯽ ﻣﻦ ﯾﻠﺪﺍﯾﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ _@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺍﺯ ﮔﻠﭽﻴﻦ ﺍﻣﻴﺪ ﻫﺎﻳﺖ ﭼﺘﺮﻱ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﺗﺎ ﺧﻴﺲ ﺩﻟﺘﻨﮕﻴﺖ ﻧﺒﺎﺷﻢ... ___________________________________pasargadn7.loxblog.ir____________________________________ ﺧﺪﺍﻳﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﮐﺪﺍﻣﻴﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﺧﻨﺪﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ ____________________________________pasargadn7.loxblog.ir____________________________________ بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻓﻖ ، ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻱ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﺧﻴﺎﻝ ، ﻻ ﺑﻪ ﻻﻱ ﺗﻦ ﻋﺮﻳﺎﻧﻲ ﺑﻴﺪ ، ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﻱ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ، ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﺲ...
◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙pasargadn7.loxblog.ir◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ!!!...ﮐﻪ ﻫﺴﺘﻢ!!!...ﺗﺎ ﺍﻧﺠﺎ!!!...ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ!!!...ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ!!!...
◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙pasargadn7.loxblog.ir◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﯾﻪ ﭘﻠﻪ ﺑﺎﻻ ﺗﺮﻩ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺸﻮ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﺳﮓ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﮕﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻥ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻥ ﻭﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻤﻠﮏ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺭﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺁﺏ ﺷﯽ ﻭ ﺑﮕﺬﺭﯼ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﻤﯿﺮﯼ ﻭﺍﺳﺶ ﺗﺎ ﺧﻮﺵ ﺑﺨﺖ ﺷﻪ
◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﺎﺭﺩ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﻮﻓﺘﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺘﺮ ﻣﻦ ﺑﻐﺾ ﻣﯿﮑﻨﻢ.......ﺍﺳﻤﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ........
◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﻫــــــﯽ ﻓــــﻼﻧـــﯽ ﻧﺮﺩﺑــــــــﺎﻥ ﻫـــــﻮﺱ ﺭﺍ ﺑـــــﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨـــﺠـــﺎ ﺑـــﺮﻭ,ﺑﺎ ﺍﯾــــــﻦ ﭼــﯿــــﺰﻫــﺎ ﻗـــﺪﺕ ﺑﻪ ﻋــــﺸــﻖ ﻧـﻤـﯽ ﺭﺳﺪ! ﻋـــﺸـــﻖ ﺑـــﺎﻝ ﻣـــﯽﺧــﻮﺍﻫــﺪ ﮐـﻪ ﺗـــﻮ ﻧـــــــﺪﺍﺭﯼ. . .
◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙
ﻭﻗﺘﻲ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﺭﺯﻭﻫﺎﺕ ﻣﻴﺮﻱ ﺣﺘﻤﺎ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﻛﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﻴﺖ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺸﻪ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻓﺮﺩﺍﺕ!
◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙
ﻣﯿﺮﺳﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ... ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ... ﻣﯿﺮﺳﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ... ﻣﻮﺟﺐ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﻭ ﻏﻢ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ... ﮔﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﯾﺎﺩ ﻣﺎ ﮐﻦ ﺍﯼ ﺭﻓﯿﻖ... ﻣﯿﺮﺳﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ...
◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙
◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙◙بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
کمی گیجم کمی منگم ، عجیب است / پریده بی جهت رنگم ، عجیب است
تو را دیدم همین یک ساعت پیش / برایت باز دلتنگم ، عجیب است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * ** * * * * * * * * * * * * * * * * *
دیگـر فرصتی بـرای پیامک دادننیست
دست واژه ها را می گیرم
و به دیدنت می آیـــم
دلتنگیت در هیچ پیامی نمیگنجد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ** * * * * * * * * * * * * * *
اشکهایم که سرازیر میشوند......
دیری نمی پایدکه قندیل می بندد...
عجیب سرد است هوای نبودنت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ** * * * * * * * * * * * * * * * *بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
محبت به نامرد ، كردم بسی محبت نشاید به هر نا كسی
تهی دستی و بی كسی درد نیستكه دردی چو دیدار نامرد نیست
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به نامردی نامردان قسم خوردم که نامردی کنم در حق نامردان
آهای رفیق نامرد یه روز میشی پشیمون پشیمونی چه سودت وقتی بمونی دلخون
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *بقیه اس ام اس ها در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
فکر میکردم تو همدردی!
ولی نه!
تو هم دردی !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نشسته ام....
_ کجا؟
کنار همان چاهی که تو برایم کندی....
عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
همیشه به من میگن مثل بچه یآدم رفتار كن...... من نمیدونم مثل هابیل باشم یا قابیل!؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
داستان بسیار زیباوخواندنی کوزه ترک خورده بر اساس افسانه هندی برای خواندن به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻣﻌﺒﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﯾﺶ,ﯾﮏ ﺭﻭﺳﭙﯽ ﺍﻗﺎﻣﺖ ﺩﺍﺷﺖ! ﺭﺍﻫﺐ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﯾﺪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ,ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﺪ.ﺯﻥ ﺭﺍ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﮐﺮﺩ: ﺗﻮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﻨﺎﻫﮑﺎﺭﯼ.=====بقیه در ادامه مطلب=====
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﻛﻮﺩﻛﯽﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ ﭼﭙﺶ ﺩﺭ ﯾﻚ ﺣﺎﺩﺛﻪﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽﺍﺯﺑﺎﺯﻭﻗﻄﻊﺷﺪﻩﺑﻮﺩ، ﺑﺮﺍﯼﺗﻌﻠﯿﻢﻓﻨﻮﻥﺭﺯﻣﯽﺟﻮﺩﻭﺑﻪﯾﻚ ﺍﺳﺘﺎﺩﺳﭙﺮﺩﻩﺷﺪ.ﭘﺪﺭﻛﻮﺩﻙﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖﺍﺳﺘﺎﺩﺍﺯﻓﺮﺯﻧﺪﺵﯾﻚﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺟﻮﺩﻭﺑﺴﺎﺯﺩﺍﺳﺘﺎﺩﭘﺬﯾﺮﻓﺖﻭﺑﻪﭘﺪﺭ ﻛﻮﺩﻙﻗﻮﻝﺩﺍﺩﻛﻪﯾﻚﺳﺎﻝﺑﻌﺪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﯽ ﻛﻞ ﺑﺎﺷﮕﺎﻩﻫﺎ ﺑﺒﯿﻨﺪ.====بقیه داستان در ادامه مطلب====
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﯾﮏﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲﻭﯾﮏﻣﻬﻨﺪﺱﺩﺭﯾﮏ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕﻃﻮﻻﻧﻰﻫﻮﺍﺋﻰﮐﻨﺎﺭﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺩﺭﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﻧﺸﺴﺘﻪﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ ﺭﻭﺑﻪﻣﻬﻨﺪﺱﮐﺮﺩﻭﮔﻔﺖ:ﻣﺎﯾﻠﻰﺑﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﺑﺎﺯﻯﮐﻨﯿﻢ؟ﻣﻬﻨﺪﺱﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖﮐﻨﺪﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﺳﺖﻭﺭﻭﯾﺶﺭﺍﺑﻪﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻭﭘﺘﻮﺭﺍﺭﻭﻯﺧﻮﺩﺵ ﮐﺸﯿﺪ.ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻧﻮﯾﺲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔﺖ…: ¤¤¤¤بقیه داستان درادامه مطلب¤¤¤¤
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﯾﮏﺧﺎﻧﻢﻣﻌﻠﻢﺭﯾﺎﺿﯽﮐﻪﺑﻪﯾﮏﭘﺴﺮ 7ﺳﺎﻟﻪﺑﻨﺎﻡﺁﺭﻧﻮﺭﯾﺎﺿﯽﯾﺎﺩﻣﯽﺩﺍﺩ… ﺍﺯﺵﭘﺮﺳﯿﺪ:ﺁﺭﻧﻮﺍﮔﺮﻣﻦﺑﻬﺖﯾﮏ ﺳﯿﺐﻭﯾﮏﺳﯿﺐﻭﯾﮑﯽﺑﯿﺸﺘﺮﺳﯿﺐ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﯿﺐ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺷﺖ؟ ¤¤¤¤بقیه داستان در ادامه مطلب¤¤¤¤
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ارسال توسط نــاهـــــیــد
داستان زیبای ایمیل از دنیای مردگان پیشنهاد میکنم حتما بخونید برای خواندن داستان به ادامه مطلب سفر کنید
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﺕ ﻣﻰ ﺧﺰﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺧﺰﺵ ﺧﻮﺩ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ. ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻣﺎﻥ ﻭﻗﺘﻰ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﻯ ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺳﺮ ﻗﺒﺮﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﻰ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ. ﺍﻧﮕﺎﺭﺷﻌﺮﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ، ﻓﺼﻞ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺷﻨﺎﺧﺖ.ﺭﺩﯾﻒ ﻫﺎﯾﺶ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺩﺍﺷﺖ. ﻣﺜﻞ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺩﯾﻒ ﻫﺎﻯ ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﻭ ﺑﻰ ﻧﺸﺎﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﻰ ﻛﻪ ﺩﺭﻫﻤﺴﺎﯾﮕﻰ ﺍﺕ ﺩﻓﻦ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﻭﺯﻥ ﺛﺎﺑﺖ ﺯﻣﺎﻥ، ﭘﯿﺎﻟﻪ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﮔﻼﺏ ﺍﺯﭼﺸﻤﺎﻥ ﺁﺑﻰ ﺍﻡ ﻣﻰ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭﻏﺒﺎﺭ ﺭﻭﻯ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﺑﻰ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﭘﺎﻙ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻡ.ﺳﻜﻮﺕ ﻣﺮﮒ ﺁﻭﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻰ ﺭﻧﮓ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ. ﻣﺮﻭﺍﺭﯾﺪ ﻫﺎﻯ ﺑﺪﻟﻰ ﺍﺯ ﮔﺮﺩﻧﺒﻨﺪ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻰ ﺭﯾﺨﺖ، ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﻰ ﻛﻪ ﺍﺯﻋﻤﺮ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﻡ ﺟﺪﺍ ﻣﻰ ﺷﺪ. ﯾﺎﺩﻡ ﻣﻰ ﺁﯾﺪ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﻰ ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﮔﺸﻮﺩﻡ ﺟﺎﻯ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﻭﻯ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ ﺍﻡ ﺧﺎﻟﻰ ﺑﻮﺩ. ﻭﻗﺘﻰ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻯ ﻫﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺗﺮﺱ ﻫﺎ ﻭ ﺷﺎﺩﻯ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﺸﺎﻥ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﻰ. ﯾﻚ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺑﺎ ﻧﺸﺎﻧﻰ ﻗﺒﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ. ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﻰ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﮒ ﺑﺎﺑﺎ ﻭ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﭽﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﺎﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮﺗﻜﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﺪ.¤¤¤¤بقیه درادامه مطلب¤¤¤
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﻣﺮﺩﯼ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺪﺍ )ﻣﺴﺠﺪ( ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ. ﻟﺒﺎﺱ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺷﺪ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ، ﻣﺮﺩ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﺶ ﮐﺜﯿﻒ ﺷﺪ.ﺍﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ، ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﻣﺮﺩ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﺍﻫﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺷﺪ..¤¤¤¤¤بقیه داستان درادامه مطلب¤¤¤¤¤
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺣﻮﺍﻟﯽ ﻇﻬﺮ، ﭘﻠﯿﺲ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﮐﻼﻩ ﻭ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺳﻔﯿﺪ، ﻋﯿﻨﮏ ﺩﻭﺩﯼ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺳﻮﺭﻣﻪ ﺍﯼ ﺳﯿﺮ، ﻣﺆﺩﺑﺎﻧﻪ ﮔﻔﺖ:ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﭼﻪ ﺧﻄﺮﯼ ﺍﺯ ﺑﯿﺦ ﮔﻮﺵ ﺗﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺎﻧﺴﺎﻝ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺳﺮﻋﺘﺶ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﮐﻼً ﺁﺩﻡ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻃﯽ ﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﭘﻠﯿﺲ، ﻣﻨﺼﺮﻓﺶ ﮐﺮﺩ.¤¤¤¤¤بقیه داستان درادامه مطلب¤¤¤¤¤
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﮔﺮﺑﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺳﻜﺎﺭ ﻗﺪﺭﺕ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺳﺎﻟﻤﻨﺪﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺎﺕ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺰﺩﯾﻚ ﻣﯽﺷﻮﺩ.¤¤¤¤¤¤بقیه داستان در ادامه مطلب¤¤¤¤¤¤
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﻟﺌﻮﻧﺎﺭﺩﻭ ﺩﺍﻭﯾﻨﭽﯽ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻛﺸﯿﺪﻥ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺷﺎﻡ ﺁﺧﺮ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﺸﻜﻞ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺷﺪ؛ ﻣﯽﺑﺎﯾﺴﺖ ﻧﯿﻜﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ﻋﯿﺴﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ﯾﻬﻮﺩﺍ، ﺍﺯ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﻣﺴﯿﺢ ﻛﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﺎﻡ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻛﻨﺪ، ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﯽﻛﺮﺩ.ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﻣﺪﻝﻫﺎﯼ ﺁﺭﻣﺎﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻛﻨﺪ¤¤¤¤¤¤بقیه داستان درادامه مطلب¤¤¤¤¤¤
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﮐﺴﯽﺩﺭ ﻋﺒﺎﺩﺗﮕﺎﻩﻧﺒﻮﺩ.ﺷﯿﺦﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺘﯿﺪ.ﺩﺭ ﻣﺤﯿﻄﯽ ﭼﻨﺎﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ، ﺷﯿﺦ ﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻨﺸﺎ ﻧﻮﺭﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺫﮐﺮﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﻣﯽﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻭﺍﺷﮏﻣﯽﺭﯾﺨﺖﻭﻣﯽ ﺭﻗﺼﯿﺪ... *** بقیه ی داستان را در ادامه مطلب دنبال کنید
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯﻻﻧﻪﺍﻓﺘﺎﺩﻩﺍﻧﺪﻧﻤﯽﺯﻧﻨﺪ.ﻣﺒﺎﺩﺍﺑﻮﯼ ﺁﺩﻡ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ. ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﻮﺟﻪﻫﺎ ﺑﻮﯼ ﺁﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖﺣﺘﯽﭘﺪﺭﻭﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥﻫﻢﺑﺎﺁﻧﻬﺎ ﻏﺮﯾﺒﯽﮐﻨﻨﺪ.ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ.ﺧﺪﺍ ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺑﯿﻔﺘﺪ.ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ.ﻣﻬﻢﻧﯿﺴﺖﭼﻘﺪﺭﺩﻭﺭﺍﺳﺖ. ﺍﺻﻼﺩﻭﺭﻭﻧﺰﺩﯾﮑﯽﺩﺭﻣﻘﺎﺑﻞﻏﺮﯾﺒﯽ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼﺑﯽﺍﻫﻤﯿﺘﯽﻫﺴﺘﻨﺪ.ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻏﺮﯾﺒﯽﺩﺭﻣﻦﺍﺯﺯﻣﺎﻧﯽﭘﯿﺪﺍﺷﺪﮐﻪ ﺑﻮﯼﺁﺩﻡﮔﺮﻓﺘﻢ.ﯾﮏﮔﻨﺠﺸﮏﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻣﺜﻞﺗﻤﺎﻡﮔﻨﺠﺸﮑﻬﺎﯼﺩﻧﯿﺎ،ﭘﺮﺳﺮﻭ ﺯﺑﺎﻥﻭﺳﺤﺮﺧﯿﺰﺑﻮﺩﻡ.ﻫﻤﭽﯿﻦﺍﺯﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪﺑﻪﺁﻥﺷﺎﺧﻪﻣﯽﭘﺮﯾﺪﻡﮐﻪﺑﺮﮒ ﺍﺯ ﺑﺮﮒ ﺗﮑﺎﻥ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ. ¤¤¤¤¤بقیه داستان درادامه مطلب¤¤¤¤¤
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺷﺨﺼﯽ ﻧﻘﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺟﻬﺖ ﺍﻗﺎﻣﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ، ﻧﺎﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﯾﮑﺪﻝ ﻧﻪ ﮐﻪ ﺻﺪ ﺩﻝ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭ ﺷﺪﻡ.ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻢ. ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ:ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﻬﻞ ﻭ ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺗﺪﺍﺭﮎ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺎﻗﯽ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ¤¤¤¤¤¤¤بقیه داستان را در ادامه مطلب دنبال کنید¤¤¤¤¤¤¤
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
داستان تخیلی ایرانی چه کسی از ویس و رامین می ترسد وچرا؟این داستان زیبا را در ادامه مطلب بخوانید لطفا نظر بذارید
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ارسال توسط نــاهـــــیــد
داستان زیباواحساسی شقایق برای خواندن این داستان بسیار زیبا به ادامه مطلب بروید لطفا نظر روفراموش نکنید
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب