
ارسال توسط نــاهـــــیــد
دلم خونه ، نمیتونم
از این تردید راحت شم
¤¤شدم بازیگری ناشی
میخواد دنیا که راحت شم
¤¤دلم خونه ، نمی خوام که ،
بشم بازیچه ی دنیا
¤¤ببین دستامو ! میلرزه
¤¤نمونده شوقی از فردا
¤¤اگه مقصد مشخص نیست ،
چرا باید که راهی شم؟¤¤ باید وایسم تو این زندون
شاید با غصه فانی شم
¤¤نمیخوام حتی یک لحظه ،
فریبم باز بدی آسون
¤¤فریبایی دیگه بسه
دلم با تو شده پر خون
¤¤شدم یک کهنه ساعت که ،
نفسهاش سرد و یخ بسته س
¤¤دیگه از تیک تاک قلبش
نفهمیدن چه قد خسته س
¤¤شمارش های معکوسِ
اجل داره شروع میشه
¤¤میگه: باکی به دنیا نیس
¤¤نباشی هم طلوع میشه
¤¤ بخواب آروم دیگه زهره ،
نمی تابه تو این شب ها
¤¤شهابی شد ، فرو اومد
رها شد از غم وتب ها
ارسال توسط نــاهـــــیــد
چشمهایت خیمه گاهم بود و نیست
¤¤بازوانت تکیه گاهم بود و نیست
¤¤دل به درگاه تو روی آورده بود
¤¤عشق تو پشت و پناهم بود و نیست
¤¤خاک پایت سرمه ی چشمان من
¤¤چشم تو سوی نگاهم بود و نیست
¤¤کوچه گرد شام غم بود این دلم
¤¤روی تو مهتابِ ماهم بود و نیست
¤¤برق چشمانت شرر می زد به دل
¤¤ شمع شب های سیاهم بود ونیست
¤¤لا ابالی بودم و مسحور عشق
¤¤مستی ام تنها گناهم بود و نیست
¤¤باز گرد ای ماه پنهان در خسوف
¤¤سایه ای دیده به راهم بود و نیست
تاریخ: جمعه 6 بهمن 1391برچسب:غزل عاشقانه,اشعارزهره طغیانی,متن ادبی,اشعارعاشقانه,بودونیست(زهرطغیانی),متن عاشقانه,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
چه جوری میشه تنها بود!
تو که هر لحظه باهامی
¤¤با نبض و تیک تاک ساعت
همیشه وِرد لب هامی
¤¤هنوزم رنگ این خونه
با نبض عشق تو پیداس
¤¤با ساز خنده ی کوکت
توی شهر دلم غوغاس
¤¤شبیه خواب نیلوفر
تو مرداب دل آرومی
¤¤بیا بشکن سکوتم رو
ز لال پاک بارونی
¤¤تو این سمفونی تقدیر
ببین تارم پُر آهنگه
¤¤برقص با ریتم قلب من
خیالم با تو هم رنگه
¤¤چه جوری میشه پیدا شد!
تا وقتی عشق تو خوابه
¤¤دلم درگیر این سرماس
واسه فصل تو بی تابه
¤¤تو بازار شلوغِ درد
دل من خیلی آشفته س
بگیر این واژه رو از من
که از هجران تو خسته س
¤¤هنوزم بی تو این شبهام
پُر از تکرارِ لبخنده
¤¤دلم دیوونه میشه باز
درو رو غصه می بنده
تاریخ: جمعه 6 بهمن 1391برچسب:غزل عاشقانه,شعرعاشقانه,اشعار زهره طغیانی,متن عاشقانه,سمفونی تقدیر(زهره طغیانی),متن ادبی,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
نگاهت ، نور این خانه ، بیا هم آشیانی کن
؛بیا با بوسه و لبخند ، تو با این دل تبانی کن
¤¤به شمشیــرِ تعابیـرِ قشنگ و پُر تب و تابت
؛ بیا از کلبه ی جانم ، از این پس پاسبانی کن
¤¤بیا فرهاد من باش و تو شیرین کن روانم را
؛تو وامق باش و نامم را چوعَذرا جاودانی کن
¤¤در این یلدای بی پایان، تو شورقصه هایم باش
؛هزارویک شبم باش و ازاین پس هم زبانی کن
¤¤ببین ! موی سپیـد من ، شده تارِ هـزار آواز؛
بیا با شورِ ساز من ، در این لحظه جوانی کن
¤¤به اندوهِ فراق خود ، بزن حــد بر گنـاه من
؛ بیا با سوز و آوازم ، توعشقم را جهانی کن
¤¤اگر نوری نمی پاشی ، سپیــدار روانم را؛
غروب و برگ وبار من به رنگ ارغوانی کن
تاریخ: جمعه 6 بهمن 1391برچسب:متن عاشقانه,شعرعاشقانه,اشعار زهره طغیانی,شعر معاصر غزل عاشقانه,توبااین دل تبانی کن(زهره طغیانی),
ارسال توسط نــاهـــــیــد
دل من برگ پاییزه ،
که زیر غصه می پوسه
¤¤لب پُر زهر این تقدیر
داره زخمامو می بوسه
¤¤نفس از سینه بیرون شد
از اون وقتی که غم اومد
¤¤ببین حتی تو این قحطی ،
نشونی از تو کم اومد
¤¤لبالب بغض و فریادم
میون این سکوت تو
¤¤چرا اسمم نشد یک بار ،
کمی ذکر قنوت تو ؟
¤¤چرا از غصه لبریزی ؟
مگه اون عشق سابق نیست ؟
¤¤گریزونی از آغوشم
دلم واسه تو لایق نیست ؟
¤¤سبک میشم اگه حتی ،
بگی احساسی پیدا نیست
¤¤سکوتو بشکن آهسته
؛ بگو توی دلت جا نیست
¤¤بذار یک شب دل آروم شه
؛نشه قهر تو کابوسش
¤¤اگه باغ دلت واشه ،
میام آهسته پابوسش
¤¤نذار مرداب رسوا شم
؛ میون دشت تنهایی
¤¤بیا آغوشتو وا کن؛
تو که آبی دریایی
تاریخ: جمعه 6 بهمن 1391برچسب:اشعارعاشقانه,اشعار زهره طغیانی,متن ادبی عاشقانه,متن ادبی,سکوتوبشکن آهسته(زهره طغیانی),
ارسال توسط نــاهـــــیــد
بودنت یه اتفاقه
خیلی ساده و صمیمی¤¤
نفسام پر از غرورن
وقتی رو به روم می شینی¤¤
بودنت تو سرنوشتم
شده یک برگ برنده¤¤
می دونم خود خدا هم ،
داره باهامون می خنده¤¤
با تو حتی جون می گیرن
گُلای قالی خونه¤¤
قرض گرفته عطر و بوتو
بوته ی تازه ی پونه¤¤
ریتم دلنشین حرفات
شده لالایی دستام¤¤
خنده ی ماه و ستاره
می شینیه از تو رو لبهام¤¤
سرسپرده ت میشه این دل
آخه پاکی و نجیبی¤¤
رخنه کرده تو وجودم
با تو احساس عجیبی¤¤
بیا حسّ خوب عشقو
رو ستاره ها بپاشیم¤¤
با یه چشمک یه اشاره
توی آسمون رها شیم
ارسال توسط نــاهـــــیــد
پای گنبد خیــــــالم ،
چند وجب مونده به خورشید ،¤¤
بغض آسمون شکست و
بی اَمون نشست و بارید¤¤
آتیش تند یه رعدو
زد به جون قاصدک ها¤¤
ناجونمردونه انداخت
روی بال شاپرک ها¤¤
بغض آلاله ترک خورد
نفس از شماره افتاد¤¤
دل بی پناه گنجیشک
لرزید نشست رو باد¤¤
نبض ثانیه ؛ یه سنکوب
عقربه به اهتزاره¤¤
بگین اصلا دیگه ابری
رو تن زخمی نباره¤¤
خورشیدو بیار از اول
واژه ها رو خط خطی کن¤¤
بی خیالِ دل تنها
کاغذا رو پاپتی کن¤¤
سرخط ، دوباره از نو
پای گنبد خیـــــالم ،¤¤
چند قدم مونده به خورشید
غرق خون ، توی زوالم
تاریخ: پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:شعرنو,اشعارکوتاه,غزل عاشقانه,اشعار زهره طغیانی,شعرعاشقانه,متن عاشقانه,متن ادبی,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
هوایِ جــــاریِ این مـــرز و بومی¤
تنم ، " بی تو " ، فقط گلدان خالی است♥♥
بگو این لحظه های سخت دوری ،¤
هوای شانه هایت در چه حالی است؟!♥♥
دعا کن ابر ها دیگر نبارند¤
بدون دست من ، چترت خیالی است♥♥
دلم ، شب کوچه گردِ بغض و فریاد¤
قدم های نگاهم ، لا ابالی است♥♥
دراین بی خطیِّ منحطِّ خورشید¤
کران عشق ما را بی زوالی است♥♥
سپـــردم تا نگاهت را بدزدند¤
برای درد من ، مرهم چه عالی است♥♥
بدون عشق تو ؟.... هیهات!... هیهات!..¤.
بدون تو " شبی هم " کج خیالی است♥♥
به زخم غم ! به این فریاد سوگند !¤
که بی تو " ثانیه" چون ماه و سالی است♥♥
بیا این " سایه " را دریاب و بردار¤
در این شب پرسه ها ، جای تو خالی است♥♥
ارسال توسط نــاهـــــیــد
زن بود
ولی مردانه دل داد
مردانه دل باخت ...
در توحش ثانیه های پر حسرتِ سالیانِ زنده به گوری . . .
و نیست شد ؛
لابه لای رج های نخ نمای گلیم زیر پا
وقتی عوض میشد ،
که اوست یا گلیم ؛
که اینگونه به باد ضربه های چماق گرفته میشد
از دستان اویی که روزی \" عشـــق \" خوانده میشد
\" نفس \" ....
اما ، در اتاق نمور و مِه گرفته ی دود سیگار و تریاک ؛
دیگر نفسی باقی نیست ....
دیگر از اعجاز عشق ؛ خبری نیست ....
ارسال توسط نــاهـــــیــد
کمی انصاف و لَختی عشــق ، برای خویش پیدا کن♥♥
کمی درد و غم و هجران ، تو از چشمت هویدا کن♥♥
سرود مرگ می خواند ، نفس های غریب عشق♥♥
در این سمفونی تقدیر ، صدایت را دمی جا کن♥♥
برای خواب نیلوفــــــر ، بخوان لالایی مرداب♥♥
به گلبرگ ترک خورده ، در این سرما، کمی \"ها\" کن♥♥
بخوان با تار پُر شورِ صبا ، ای بیـــدک مجنون !♥♥
سکوت چشمه ساران را ، به پاس عشق ، افشا کن♥♥
قلم می لغزد و هرشب ، به خود میخواند این دل را♥♥
بیا با واژه و لبخنــد ، تو درد عشــق ، حاشا کن♥♥
برای رد شدن ، رفتن، همیشه وقت بسیار است♥♥
بمان در لحظه ی رویش ، کمی امروز و فردا کن♥♥
نه راه و هر چه بیراهه ، برایت تا به مقصد نیست♥♥
دل و آن دیده ی شهلا ، به نور عشــق ، بینا کن
ارسال توسط نــاهـــــیــد
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم¤¤
حتی اگر به دیده رویا ببینیم¤¤
من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست¤¤
بر این گمان مباش که زیبا ببینم¤¤
شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست¤¤
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم ؟¤¤
این واژه ها صراحت ِ تنهایی من اند¤¤
با این همه مخواه که تنها ببینیم¤¤
مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی¤¤
بی خویش در سماع غزل ها ببینیم¤¤
یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم¤¤
در خود که ناگزیری دریا ببینیم¤¤
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست¤¤
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم
((((( محمد علی بهمن)))))
تاریخ: چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:متن زیبا,متن عشقولانه,ترنم عاشقانه,شعر,متن ادبی,شعرکوتاه,شعرعاشقانه,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
این من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد زا این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه میکنی اگر او راکه خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کند برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند تا دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی ، بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که نه…!!نفرین نمیکنم که مباد
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند که فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زمان آن برسد
ارسال توسط نــاهـــــیــد
چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.
چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.
چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.
چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.
چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.
چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………
ارسال توسط نــاهـــــیــد
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست♥♥
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست♥♥
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد♥♥
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست♥♥
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید♥♥
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست♥♥
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند♥♥
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست♥♥
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد♥♥
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست♥♥
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد♥♥
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …
ارسال توسط نــاهـــــیــد
نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ،
نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی برای تپیدن
نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم
بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم
بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا…
تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم
شکست بال مرا برای پرواز ، سوزاند دلم را ، من مانده ام و یک عالمه نیاز
نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم !
نه آن روزی که دوباره او را ببینم ، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم…
نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید
پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت!
این همان نیمه گمشده من است ؟
پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد!
یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده
مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود ، همه چیز را شکسته بود، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود !
دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی !
با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم ، جانم به درد آمد و روحم در عذاب ، لعنت بر آن احساس ناب ، که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده !
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺑﺎ ﺗﻮ، ﻫﻤﻪ ﯼ ﺭﻧﮕﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻣﺮﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ، ﺁﻫﻮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﺮﺍ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤﺒﺎﺯﯼ ﻣﻦ ﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ، ﮐﻮﻩ ﻫﺎ ﺣﺎﻣﯿﺎﻥ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻣﻦ ﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ، ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪ ﻭ ﺍﺑﺮ، ﺣﺮﯾﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﮔﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﯼ ﻣﻦ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻃﻨﺎﺏ ﮔﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﻩ ﻫﺎ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﯼ ﻣﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﺗﻮ، ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ، ﺳﭙﯿﺪﻩ ﯼ ﻫﺮ ﺻﺒﺢ ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﻡ ﺑﻮﺳﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ،ﻧﺴﯿﻢﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﻢ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ، ﻣﻦ ﺑﺎ ﺑﻬﺎﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ، ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﻄﺮ ﯾﺎﺱ ﻫﺎ ﭘﺨﺶ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ، ﻣﻦ ﺩﺭ ﺷﯿﺮﻩ ﯼ ﻫﺮ ﻧﺒﺎﺕ ﻣﯿﺠﻮﺷﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ، ﻣﻦ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻣﯽ ﺷﮑﻔﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ، ﻣﻦ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻃﻠﻮﻉ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻧﻢ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﺗﻨﺪﺭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺷﻮﻕ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ، ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻮﻡ ﻣﺮﻏﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻏﻠﻐﻞ ﭼﺸﻤﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻡ، ﺩﺭ ﻧﺎﯼ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭﺍﻥ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﮔــﺎﻫــــﯽ ﺑـﺎﯾــــﺪ ﺭﺩ ﺷــــﺪ ﺑـﺎﯾــــﺪ ﮔـﺬﺷـــﺖ ﮔــﺎﻫـــﯽ ﺑـﺎﯾــــﺪ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻧـﯿـــﺎﺯ، ﻧﺨـــﻮﺍﺳـــﺖ ﮔــﺎﻫــــﯽ ﺑــﺎﯾـــﺪ ﮐــﻮﯾـــﺮ ﺷـــﺪ ﺑـﺎ ﻫــﻤـــﻪ ﯼ ﺗﺸــﻨﮕـــﯽ ﻣﻨــﺖ ﻫﯿـــﭻ ﺍﺑـــﺮﯼ ﺭﺍ ﻧـﮑﺸﯿـــﺪ ﮔــﺎﻫــــﯽ ﺑــــﺮﺍﯼ ﺑـــﻮﺩﻥ ﺑــﺎﯾــــﺪ ﻣــﺤــــﻮ ﺷـــﺪ ﺑـﺎﯾــــﺪ ﻧﯿــﺴـــﺖ ﺷــــﺪ ﮔــﺎﻫــــﯽﺑــــﺮﺍﯼ ﺑـــﻮﺩﻥ ﺑـﺎﯾــــﺪ ﻧﺒــــﻮﺩ ﮔــﺎﻫــــﯽﺑـﺎﯾــــﺪ ﺳﯿــﮕــﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﺑــﺮﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺭﻫﺴــﭙــــﺎﺭ ﮐــــﻮﭼـــﻪ ﻫـــﺎﯾـــﯽ ﺑــﺸـــﯽ ﮐـــﻪ ﺧﯿــﻠـــﯽ ﻭﻗﺘــــﻪﺭﻫــﮕـــﺬﺭﯼﺍﺯﺵ ﻋﺒـــﻮﺭ ﻧـﮑــــﺮﺩﻩ ﮔــﺎﻫــــﯽ ﺑـﺎﯾـــﺪ ﻧﺒــﺎﺷـــﯽ ﺗـﺎ ﻻﺍﻗــــﻞ ﯾــﻪ ﺟــﺎﯾــــﯽ ﺗــــﻮﯼ ﮔـــﻮﺷـــﻪ ﮐــﻨــــﺎﺭ ﺍﯾـــﻦ ﺷــﻬــــﺮ ﺩﻟــــﯽ ﺑــﺮﺍﺕ ﺗﻨــــﮓ ﺑــﺸــــﻪ…
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﻭﻗﺘـــﯽ ﮐــﻪ ﺩﯾﮕـــﺮ ﻧﺒــــﻮﺩ ، ﻣــــﻦ ﺑــﻪ ﺑــﻮﺩﻧــﺶ ﻧـﯿــــﺎﺯﻣﻨـــﺪ ﺷــﺪﻡ. ﻭﻗﺘـــﯽ ﮐـﻪ ﺩﯾﮕـــﺮ ﺭﻓــــﺖ ، ﻣـــﻦ ﺩﺭ ﺍﻧﺘــﻈـــﺎﺭ ﺁﻣــﺪﻧــﺶ ﻧﺸـﺴﺘــﻢ. ﻭﻗﺘـــﯽﮐــﻪﺩﯾﮕـــﺮﻧـﻤــﯽﺗــــﻮﺍﻧـﺴــﺖﻣــــﺮﺍ "ﺩﻭﺳــــــــــﺖ" ﺑــﺪﺍﺭﺩ ، ﻣــﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ "ﺩﻭﺳــــــــﺖ" ﺩﺍﺷـﺘــــﻢ. ﻭﻗﺘـــﯽ ﮐــﻪ ﺍﻭ ﺗـﻤــﺎﻡ ﮐــﺮﺩ ، ﻣــﻦ ﺷـــﺮﻭﻉ ﮐــــﺮﺩﻡ. ﻭﻗﺘـــﯽ ﺍﻭ ﺗــﻤـــﺎﻡ ﺷـــﺪ ، ﻣـــﻦ ﺁﻏــﺎﺯ ﺷـــﺪﻡ. ﻭ ﭼـــﻪ ﺳـﺨــﺖ ﺍﺳــﺖ "ﺗﻨــــﻬــــﺎ" ﻣﺘــﻮﻟـــﺪ ﺷـــﺪﻥ ، ﻣﺜــﻞ "ﺗﻨــــﻬــــﺎ" ﺯﻧــﺪﮔـــﯽ ﮐـــﺮﺩﻥ ﻣﺜــــﻞ "ﺗﻨــــﻬــــﺎ" "ﻣــــﺮﺩﻥ"… ((((((ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ))))))
ارسال توسط نــاهـــــیــد
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﺎﻡ ﺍﺳﺖ,ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ.. : ﺑﺎﯾﺪ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻢ.ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺁﺭﻭﻡ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺷﺪ. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺎﯾﻪ ﺭﻧﺠﺶ ﻭ ﻏﻢ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺩﯾﺪﻡ. ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﻢ ﭼﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ,ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﻫﻨﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ. ﻫﺮﻃﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺶ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﻭ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ, ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ.¤¤¤¤¤بقیه داستان در ادامه مطلب¤¤¤¤¤
ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:داستان کوتاه,داستان دوام زندگی قسمت اول,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
داستان زیباواحساسی شقایق برای خواندن این داستان بسیار زیبا به ادامه مطلب بروید لطفا نظر روفراموش نکنید
ادامه مطلب...
ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﮔﺎﻫﯽﻭﻗﺘﻬﺎﺧﺴﺘﮕﯽﺩﯾﻮﺍﻧﻪﺍﻡﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ﺳﺮﺩﺭ ﮔﻤﯽ ﮔﻨﮕﯽ ﻣﯽ ﺁﺯﺍﺭﺩﻡ ﻭﺑﯽﭘﻨﺎﻫﯽﺭﺷﺘﻪﺭﺷﺘﻪﻫﺎﯼﻭﺟﻮﺩﻡ ﺭﺍﭘﻨﺒﻪﻣﯽﮐﻨﺪﺑﺎﺧﻮﺩﻣﯿﮕﻮﯾﻢﮐﺘﺎﺏ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﻦﻫﻤﯿﻦﭼﻨﺪﻭﺭﻕﺭﺍﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ? ﺍﻣﺎﻧﻪﮐﺴﯽﻫﺴﺖﮐﻪﺍﮔﺮﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺤﺎﺕ ﺧﻂ ﺧﻄﯽ ﺭﺍﭘﺎﮎﮐﻨﺪﻭﺑﻪﺟﺎﯾﺶﻋﺸﻖﺑﻨﻮﯾﺴﺪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﺑﻨﻮﯾﺲﻫﻤﺮﺍﻫﯽﻭﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﻨﻮﯾﺴﺪﻭﻣﻦﺩﺭﺣﺴﺮﺕﺍﻭﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺧﺪﺍﯾﺎ
ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد



ارسال توسط نــاهـــــیــد
ﺩﻝ ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺳﺎﺣﻞ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺯ ﻏﻢ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﺷﺒﻬﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮔﺎﻫﯽ. . .
——————————————————————
ﺳﻔﺮﻩ ﺩﻝ: ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺩﻝ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﯾﺎﺭ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﺩﻝ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﭘﺎﮎ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ ﻣﺤﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺯ ﺷﺪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﺑﯿﮑﺮﺍﻧﺖ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺷﮏ ﺭﺍ ﺩﮎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﻋﺸﻖ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ
——————————————————————
ﻣﻮﺝ: ﻗﺪﺭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ ﺟﺰ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﻻﯾﻘﺖ ﺗﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﻨﯽ ﺗﺮﮎ ﻣﺮﺍ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺪﺍﺩ ﻓﻠﮏ ﻣﻮﺟﯽ ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻗﺎﯾﻘﺖ
——————————————————————
ﻗﻠﺐ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ: ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺩﻝ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﻝ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺎﺳﻪ ﯼ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺟﻨﺲ ﺩﻝ ﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺯ ﺳﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﻗﻠﺐ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺟﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﺰﻝ ﻧﯿﺴﺖ
——————————————————————
ﺩﻋﻮﺕ: ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﯼ ﺻﺒﺮﻡ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﺮﮐﺶ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻏﻢ ﻫﺎﯼ ﺟﺎﻧﯽ ﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺍﮔﺮ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﻧﯽ ﯾﺎ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺩﻋﻮﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﻟﺒﯿﮏ ﮔﻮﯾﻢ ﺁﻧﯽ
——————————————————————
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ: ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺗﻮ ﺑﺎﺭﺍﻧﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﺳﺖ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻃﻮﻓﺎﻧﯿﺴﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﺳﻪ ﺻﺒﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﻃﻮﻻﻧﯿﺴﺖ
——————————————————————
ﮐﻮﯾﺮ: ﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﮐﻮﯾﺮ ﺍﺳﺖ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﺎﺭﺍﻧﯿﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺯﻭ ﺭﺍ ﺍﺯﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺎﻧﯿﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﭼﯽ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﯾﺎﺭ ﻭ ﺭﺣﻤﺖ ﺑﯽ ﻭﺻﻒ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻂ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﺍﻧﯿﻢ ﻫﻨﻮﺯ
——————————————————————
ﻗﻠﺐ ﺗﻮ: ﮐﺎﺵ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﮐﺜﯿﻒ ﻭ ﺑﺪﺭﻧﮓ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺯ ﻭ ﮐﻠﮏ ﻫﺎ ﻟﮏ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﺎﺵ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻧﮓ ﺗﻮ ﺟﺎﯼ ﻫﯿﭻ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻭ ﺷﮏ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﺎﺵ ﺍﺯ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ ﺭﻭﯼ ﻗﻠﺐ ﺳﻨﮓ ﺗﻮ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺣﮏ ﻧﺒﻮﺩ
——————————————————————
ﻟﻌﻨﺖ: ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﯽ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻟﻌﻨﺖ ﻫﺮ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﻢ ﻣﻨﺘﻬﯽ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻟﻌﻨﺖ ﺑﺮﺳﺮﺩﺭ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﮏ ﮐﺮﺩ/ﺑﺮ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺭﻓﯿﻖ ﺑﯽ ﻣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ لعنت
——————————————————————
ﺩﺭﯾﺎ: ﺩﻝ ﻣﻦ ﯾﺎﺩ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺳﺎﺣﻞ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺯ ﻏﻢ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﺷﺒﻬﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮔﺎﻫﯽ
——————————————————————
ﻓﺮﯾﺎﺩ: ﺩﻝ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎ ﺷﺎﺩ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﺩﻡ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺩﻭﺭﯼ ﺗﻮ ﺁﺯﺍﺩ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻏﻮﻏﺎ ﻣﯿﮑﻨﺪﺩﺭﺩﻝ ﻣﺎﺗﻢ ﺯﺩﻩ ﯼ ﻣﺎ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﺑﻐﺾ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد


ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب