دهـکــده ادبـیــات پـاســارگــاد
به وبلاگ خودتون خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی را سپری کنید
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻤﯽ ، ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﯽ ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻧﺒﺎﺷﯽ ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﻭﺳﻌﺖ ﻋﺸﻘﻢ ﺭﺍ ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻤﯿﺸﻨﻮﯼ ﺻﺪﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩﻡ ﺭﺍ… ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺗﺼﻮﯾﺮﯾﺴﺖ ﺍﺯﮏﯾ ﺷﺐ ﺑﯽ ﺳﺘﺎﺭﻩ ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺒﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﻢ ﺩﻟﯽ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﻧﯿﺴﺖ،ﺑﺪﺍﻥ ﻗﺪﺭ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﺩﺭپی ﻋﺸﻘﺶ ﻧﯿﺴﺖ! ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺕﺑﺎ ﮔﺬﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﮕﺬﺭﻡ ، ﺗﺎ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﺩ ، ﺗﺎ ﺑﻪ ﺳﺎﮐﻨﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﯿﺰ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻫﺴﺘﻢ… ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ، ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ، ﻧﺸﮑﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ! ﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﺍﻧﻮ ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ،ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ، ﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ… ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻨﺪﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺭﻭﯾﺎ ﻧﺒﻮﺩ ، ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺩﻟﻢ ﺍﯾﻨﮏ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪﯼﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ… ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﻏﺎﺯ ،ﺁﻏﺎﺯ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ ، ﻧﻔﺴﻬﺎﯼ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯼ، ﺗﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺳﻢ، ﺗﺎ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺳﻢ… ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻋﺸﻘﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ، ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ! ﻧﮕﯿﺮ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﺍﺯ ﺗﭙﺶ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ، ﻧﮕﯿﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﻣﯽ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﯾﺦ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻤﯽ ، ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺟﺰﺋﯽ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﻣﯽ، ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ…


تاریخ: جمعه 10 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط نــاهـــــیــد

مرا که هیچ مقصدی به نامم ..

و هیچ چشمی در انتظارم نیست را !.. ببخشید !

که با بودنم ترافیک کرده ام !!




تاریخ: 9 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط نــاهـــــیــد

آدم دلتـــنگ ؛
حرف حالی اش نمی شود ….
لطفاً برایش فلسفه نبافید … !!!




تاریخ: 9 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط نــاهـــــیــد

خواستی که دیگر نباشی؟؟

افرین...
چه با اراده...

لعنت به دبستانی که از درسهایش فقط تصمیم گیری را اموختی...




تاریخ: 9 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط نــاهـــــیــد

از همین حالا میگویم حواست را خوب جمع کن

یادت باشد انعام خوبی به قبر کن بده تا قبرم را بزرگ تر و جادارتر از دیگر قبرها حفر کند.

می ترسم که مبادا قبرم ، جایــی برای دل پر آرزویم ، نداشته باشد

و من در خانه جدیدم باز هم شرمنده دلم شوم .





تاریخ: 9 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
 اینجاست

آیید پنجره بگشایید ای من و دگر من ها : صد پرتو من در آب

مهتاب تابنده نگر بر لرزش برگ اندیشه من جاده ی مرگ !


 آنجا نیلوفرهاست به بهشت به خدا درهاست
 اینجا ایوان خاموشی هوش پرواز روان

 در باغ زمان تنها نشدیم ای سنگ و نگاه ای وهم و درخت آیا نشدیم ؟


من صخره ،من ام ، تو شاخه تویی
این بام گلی آری این بام گلی خاک است و من و پندار
 و چه بود این لکه رنگ این دود سبک ؟ پروانه گذشت ؟

 افسانه دمید ؟


نی این لکه ی رنگ

این دود سبک

پروانه نبود

من بودم و تو

افسانه نبود ما بود و شما..!

سهراب






شاعری شعری گفت
هبلی تازه به دنیا آمد ..

شاعري خنجر خورد
شعرش از گرده
به پيراهن ضارب پاشيد!

شاعري شوريده
از خودش برمي‌گشت
كاغذي در كف داشت

پي يك شاعر ديگر مي‌گشت!


.
.

شاعری وارد دانشکده شد!!

دمِ در ..
ذوق خود را به نگهبانی داد !


شاخه ای گل در دست
شاعری قامت بست ..
بعد با نام خدا
چند رکعت تن گل را بویید .

شاعري قبله‌نما را گم كرد
سجده بر

مردم كرد!

شاعري رهرو بود
جهت قبله‌نما را مي‌ديد
منكران طعنة تكفير زدند:

«از چه رو سير مقامات نكرد!»

شاعر تشنه
ز دريا مي‌گفت
اهل بيت سخنش را

به اسارت بردند!

شاعري شعري گفت
صله‌اي صيقل خورد

گُرده‌اي جايزة زخم گرفت!

و زمين مي‌گرديد
شاعري مي‌پژمرد
عارفي جان مي‌داد
زاهدي غسل جنابت مي‌كرد!

و زمين مي‌گرديد...


شاعري دفتر خود را سوزاند
پاي تا سر
بدنش تاول زد!


بچه های سایت شعر نو !!!     همه کامنت هاتون رو زیر شعر حسین 3داقتی عزیز خوندم .

از همتون ممنونم .. حرفی برای گفتن ندارم  جز سپاس.




تاریخ: 5 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط نــاهـــــیــد

نفس نفس دل من يك ترانه مي­خواهد
و خط به خط غزلي عاشقانه مي­خواهد


به دست باد ، پريشان شده است موهایم
فقط به دست عزيز تو شانه مي­خواهد


ببين تمام غزل­هام پر شد از حوا
و روشن است  عشقی آدمانه مي­خواهد


دلم كبوتر خانه به دوش هر جايي­ست
كه روي شانه­ ي تو آشيانه مي­خواهد


چقدر از تو غزل گفته ­ام، و باز دلم
براي از تو نوشتن بهانه مي­خواهد...


(ممنون از خانم سلیمانی مقدم، شاعره معاصر بابت نقد سازنده شان)




تاریخ: 5 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط نــاهـــــیــد

در این زندان غم دیگر اسیرم

مبادا از غــــم تو من بمیرم

بیا پیشم تو ای یار قدیمی

بیا پیشم

بمان تا من بمانم



امروز بي بهانه دلم تنگ است

هرچند اين زمانه ...دلم تنگ است


چشمت قرار بود بجوشد باز

باز اي شرابخانه دلم تنگ است


مجنون قصه هاي تو خود را کشت

يعني که عاشقانه دلم تنگ است


من کوچه کوچه کوچه دلم تاريک.....

من خانه خانه خانه دلم تنگ ست


باران ترانه هاي لبم را شست

باران...لبم...ترانه.....دلم تنگ است


در من تمشک بوسه نمي رويد

زخمي بزن جوانه!   دلم تنگ است


برگرد خاطرات مرا لبخند..

برگرد کودکانه دلم تنگ است


ديروز يک نشانه ....دلم لرزيد

امروز يک نشانه .....دلم تنگ است


سر را به شانه هاي که بسپارم؟

آه اي کدام شانه ! دلم تنگ است ..


آتش زده به پرده ی جان ، دستی

عرفان زین زمانه ... دلم تنگ است


بازهم مثل همیشه از نقد شاعره معاصر و عزیز خانم سلیمانی مقدم بهره مند شدم. از ایشان کمال تشکر و قدردانی به عمل می آید . ممنون آجی هاجر..


تاریخ: 5 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب